شیرین زبونی دخملم
امید زندگی من سلام
خیلی وقت بود وبلاگت رو آپدیت نکرده بودم دلیلش این بود که تو خونه جدیدمون اینترنت نداشتم اما الان چند روزه که خدا رو شکر نتمون وصل شد
قول میدم از این به بعد بیشتر بیام اینجا
حالا میخوام یه کم از علائم بزرگ شدن عسلم بنویسم
الان دیگه مدتیه که جمله میگی
ریحانه: مامان دوست نادارم
مامان: دوستم نداری؟
ریحانه با لبخندی بامزه و ذوق فراوان:دوست دارم
مامان: ریحانه عسله...
ریحانه:ماماشه
مامان: اگه اذیت کنی غصه میخورما
ریحانه: اصه نخول
ریحانه وقتی با خوراکی مواجه میشه نگاهی بهش میکنه و میگه: بخلمت؟
شعر کتاب: بلدرچین میگه بده بده / دروغ نگو خیلی بده
مامان: بلدرچین میگه؟
ریحانه: بده بده دوغوغ نگو
شعر کتاب:کبوتر میگه بغ بغو بغو/مامان جونم قصه بگو
مامان: کبوتر میگه؟
ریحانه:قصه بوخون
وقتی کار اشتباهی میکنه میگه :بققی
وقتی هر چیزی راجع به محرم میبینه میگه:حسینو اوشتن بعد لباشو جمع میکنه میگه آخییی
سلام: للام
وقتی بابا هادی میاد میگه:بسنی الیدی؟
اگه بخواد کسی رو با محبت صدا کنه میگه:عسلم نانازم
الهی مامان قربونت برم نفسکم