18 ماهگی دخترکم
وای خدای من چقدر سخت بود این اثاث کشی
اونم با دخترک شیطون ما
اینقدر خسته شدم که فکر نمیکنم حالا حالاها فکر جابجایی دوباره به سرم بزنه فعلا هم که تو خونه جدید خبری از اینترنت نیست و من بیچاره فقط میتونم وقتی خونه مامان اینام بیام به وبلاگ دخملم سر بزنم
خلاصه امر اینکه وقت نشد 18 ماهگیت رو بهت تبریک بگم زندگی مامان
دیروز هم واکسن 18 ماهگیت رو ززدیم خیلی شنیده بودم که این واکسن بچه ها رو اذیت میکنه ولی خدا رو شکر تا حالا که فقط علائم سرما خودگی مثل آبریزش رو داری و هیچیت نشده خدارو صد هزار مرتبه شکر که بنیه دختر گلی من قویه
گل مامان انقدر بامزه وقتی بهت میگیم خانوم دکتر چکار کرد دهنت رو باز میکنی و با انگشت اشاره میکنی یعنی قطره ریخت الهی من برات بمیرم که دوتا واکسن برات اینقدر سخت نبود که قطره سخت بود و تنها اشارت به قطره بد مزه بود ضمنا وقتی توی مطب گریه میکردی برا واکسن مدام میگفتی:لالییییی
اینم چندتا عکس از فرصت طلبی ریحانه عسل موقع بهم ریختگی اثاث کشی
عشق مامان یاد گذشته کرده
وابراز احساسات دخملی من بعد از دیدن کیکی که خاله زهرا (لالی) تو خونه جدید براش آورده
در اولین فرصت برمیگردم با دایره لغات جدید عسلکم